کتاب قهوه سرد آقای نویسنده؛ زندگی پرفراز و نشیب یک نویسنده
تاریخ انتشار: ۵ مرداد ۱۳۹۷ | کد خبر: ۱۹۸۷۷۲۰۹
شناسنامهی کتاب
عنوان کتاب به فارسی: قهوه سرد آقای نویسنده
[yektanet.com]سال انتشار: ۱۳۹۶
تعداد صفحات: ۲۲۰
درمورد کتاب
«کتاب قهوه سرد آقای نویسنده»، اولین رمان روزبه معین است که در مدت کوتاهی به چندین چاپ متوالی رسیده است. ژانر این کتاب، معمایی–هیجانی است، این کتاب ماجرای آرمان روزبه و دختر روزنامهنگاری بهنام مارال را شرح میدهد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
کتاب قهوه سرد آقای نویسنده درمورد آرمان روزبه نویسندهای تازهکار است که اولین کتابش موردتوجه منتقدان واقع شده است. او در دفتر روزنامه کار میکند و همیشه ابتکاراتش (مثل چاپ چند نامه برای پیدا کردن ریحانه) مورد توجه مخاطبان روزنامه و سردبیر قرار میگیرد.
کتاب قهوه سرد آقای نویسنده از کودکی آرمان روزبه شروع میشود. او در ۱۰ سالگی عاشق دختری میشود که ۱۵ سال از او بزرگتر است. این دختر در خانهی پیرزن همسایه که مدرس پیانو است رفتوآمد دارد. آرمان ۱۰ ساله که نمیخواهد از دیدار دختر محروم شود، نتهای تنها آهنگی را که پیرزن برای تدریس پیانو استفاده میکند و تنها راه ارتباطش با دختر است، دستکاری میکند تا آموزش پیانو مدت بیشتری طول بکشد.
حتما بخوانید:
کتاب کلاف آرزوها؛ روایت خوششانسی یک زن معمولی
کتاب احتمالا گم شده ام؛ قصه زنی که میخواست خودش را پیدا کند
کتاب ظرافت جوجه تیغی؛ روایت پشت پرده آدمهای نقابدار یک ساختمان
۲۰ سال بعد، آرمان که هنوز احساس میکند شور آن عشق کودکی را در سینه دارد بهدنبال دختر میگردد؛ او را پیدا میکند و اتفاقات جدیدی رقم میخورد که خودتان باید بخوانید!
بخشی از کتاب
اولین باری که دزدی کردم هفت سالم بود، شایدم هشت سال، لقمههای همکلاسیم رو میدزدیدم، آخه خیلی خوشمزه بودن، بعد از اون دیگه دستم به دزدی عادت کرد، همه کار میکردم، جیب میزدم، کف میرفتم، دزدی از طلا فروشی که خوراکم بود، کارم به جایی رسیده بود که از پول اشباع شده بودم، ولی میدونید رفقا وقتی دستت کج بشه دیگه هیچجوره درست نمیشه، من هم تفننی دزدی میکردم!
آخرین باری که دزدی کردم یه غروب چهارشنبه لب ساحل بود، یه کیف زنونه رو از روی شنها کش رفتم. اما وقتی تو خونه کیف رو باز کردم خبری از پول نبود، پر بود از قلمموی نقاشی، رنگ روغن، لوازم آرایش، یه عطر زنونه و یه عکس! عکس زیباترین دختری که تا حالا دیدم، با چشمهایی معصوم و لبخندی دلنشین، تموم شب رو داشتم به اون عکس نگاه میکردم، همیشه دلم میخواست یکی مثل اون داشته باشم، اما خب اون یه دختر زیبای هنرمند بود و من یه دزد!
فردای اون روز دوباره به همون ساحل رفتم تا پیداش کنم، چند ساعت منتظر موندم، ولی اون نیومد، من هم به خونه برگشتم، عطرش رو به وسایلم زدم و ساعتها به تماشای عکسش نشستم و زندگی کردم. با خودم میگفتم کاش حداقل میتونستم آلبوم عکسش رو بدزدم.
جمعه دوباره به ساحل رفتم، اما اثری ازش نبود، شنبه رو از صبح تا شب منتظر نشستم، یکشنبه ساحلهای کناری رو هم گشتم، دوشنبه و سهشنبه هم خبری ازش نشد.
تا اینکه چهارشنبه نزدیکهای غروب دختری رو کنار ساحل دیدم که داشت روی یه بوم نقاشی میکشید، نزدیک شدم و فهمیدم که آره، خودشه، اما نتونستم بهش چیزی بگم. به خونه برگشتم و با اون عطر و عکس زندگی کردم. منبع
منبع: پارسینه
کلیدواژه: پارسینه کتاب و کتاب خوانی معرفی کتاب
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.parsine.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «پارسینه» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۹۸۷۷۲۰۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
نوه امام خمینی در خارج از کشور چه کاره است؟
به گزارش «تابناک» به نقل از عصر ایران، معصومه حائری یزدی همسر آیتالله سید مصطفی خمینی و دختر آیتالله شیخ مرتضی حایری یزدی صبح روز ششم اردیبهشت ۱۴۰۳ خورشیدی در تهران درگذشت.
آن طور که عصر ایران روایت کرده است؛ وی مادر سید حسین و مریم خمینی بود. حجتالاسلام سید حسین خمینی از اوایل دهه ۶۰ عملا از عرصه های رسمی و رسانهای کنار است و خواهر او (نوه امام خمینی) هم در خارج از کشور زندگی میکند و به طبابت و کارهای علمی اشتغال دارد و خانواده برای دفن مادر منتظر بازگشت اوست. (دو فرزند دیگر در کودکی درگذشته بودند).
از نکات شگفتآور زندگی خانم حایری این که به رغم آن که عروس ارشد امام خمینی و منتسب به یک خاندان بزرگ و مشهور روحانی دیگر هم بود زندگی بسیار عادی و گاه توام با سختی و رنج داشته است.
او شیفته سید مصطفی خمینی بود و خاطرات هجران او را با اشک بیان میکرد و همچون اعضای خانواده امام که آقا مصطفی را «داداش» خطاب میکردند او هم عادت کرده بود همسرش را این گونه خطاب و حتی بعد از فقدان چنین یاد کند.
با این که عروس ارشد امام اهل مصاحبه با رسانهها نبود اما برای اولین بار اول آبان ۱۴۰۰ و به مناسبت چهلوچهارمین سالگرد درگذشت مشکوک سید مصطفی خمینی گفتوگویی با او منتشر شد که بسیار مورد توجه قرار گرفت خصوصا جاهایی که حکایت از نگاه امروزین آقا مصطفی خمینی داشت و تصویر متفاوتی از فرزند فقید امام ترسیم میکرد.
درباره فرزندان چنین گفته بود: «خدا چهار فرزند به من داد که دو تا از آنها از دنیا رفتند و الان تنها حسین و مریم برای من باقی ماندهاند. هر دو دختر بودند و یکی در ایران و یکی در نجف از دنیا رفت. اولی چند روز بعد از به دنیا آمدن از دنیا رفت و علتش هم این که اوضاع ما در آن ایام به خاطر مسائل انقلاب خیلی ناجور و نامناسب و دگرگون بود و در همان ایامی که تازه این دختر به دنیا آمده بود، نیروهای دولتی وارد منزل ما شدند و هول و هراس ایجاد کردند و حال خود من خیلی بد و خراب بود و شاید این بچه بر اثر همان مسائل مُرد و از دنیا رفت.
دومی هم بلافاصله بعد از تولد و بر اثر یک بیماری کشنده از دست رفت؛ البته برخی به من میگفتند که این فرزندم، پسر بوده ...»